جدول جو
جدول جو

معنی کبیده کردن - جستجوی لغت در جدول جو

کبیده کردن
(رَ کَ دَ)
بلغور کردن. اجشاش. (یادداشت مؤلف) : جش،کبیده کردن گندم. عثلب الطعام، در خاکستر بریان کرد گندم را یا بضرورت کبیده کرد آن را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گزیده کردن
تصویر گزیده کردن
انتخاب کردن، برگزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ آ نَ سَ)
بریدن. تقریض. (از منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(بِ مَ کَ دَ)
مشهور کردن. معروف کردن. نامدار کردن. عالمگیر کردن. (یادداشت بخط مؤلف) :
یکی مردواری خرامد به پیش
خنیده کند در جهان نام خویش.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(بِ قَ رَ / رِ دَ)
خم کردن. خم گردانیدن. تأوید. تاود. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(چِ بَ گُ دَ)
سپیده بر روی مالیدن:
گفتم که سپیده کرده ای بهر کسی.
عمر بن مسعود.
و رجوع به سپیده شود
لغت نامه دهخدا
(قِ گَ دَ)
انتخاب کردن:
ز صد دستان که او را بود در ساز
گزیده کرد سی لحن خوش آواز.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(کشتی) داوی است از کشتی و آن پای خود را در پای حریف بند کرده زور بر سینه حریف آوردن است: خصم را کنده چو کردی زغمش فارغ ساز، دست را بر شکمش بند و بدورش انداز، (گل کشتی)، کنده بر پای مجرم و متهم و غیره نهادن: مشارالیه بمیانه گرایلی رفته: علی خان را کنده و دو شاخه کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بریده کردن
تصویر بریده کردن
تعیین کردن، تقریض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میده کردن
تصویر میده کردن
آرد را بصورت میده درآوردن، نان میده ساختن، نرم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیسه کردن
تصویر کیسه کردن
کیسه کشیدن در حمام دلاکی کردن، سرزنش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
انتخاب کردن برگزیدن: زصد دستان که او را بود در ساز گزیده کرد سی لحن خوش آواز. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
انعقاد قراردادی با شرکت بیمه درباره حوادث احتمالی و خطرهایی که ممکن است بشی متعلق بشخص وارد آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گزیده کردن
تصویر گزیده کردن
((~. کَ دَ))
دست چین کردن، انتخاب کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلید کردن
تصویر کلید کردن
((~. کَ دَ))
بند کردن به کسی، پیله کردن به کسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیمه کردن
تصویر بیمه کردن
Insure
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بیمه کردن
تصویر بیمه کردن
assurer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بیمه کردن
تصویر بیمه کردن
ประกัน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بیمه کردن
تصویر بیمه کردن
hakikisha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بیمه کردن
تصویر بیمه کردن
sigortalamak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بیمه کردن
تصویر بیمه کردن
보험을 들다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بیمه کردن
تصویر بیمه کردن
保険をかける (H
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بیمه کردن
تصویر بیمه کردن
לבטח
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بیمه کردن
تصویر بیمه کردن
बीमा करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بیمه کردن
تصویر بیمه کردن
mengasuransikan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بیمه کردن
تصویر بیمه کردن
versichern
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بیمه کردن
تصویر بیمه کردن
verzekeren
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بیمه کردن
تصویر بیمه کردن
asegurar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بیمه کردن
تصویر بیمه کردن
assicurare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بیمه کردن
تصویر بیمه کردن
assegurar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بیمه کردن
تصویر بیمه کردن
保险
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بیمه کردن
تصویر بیمه کردن
ubezpieczać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بیمه کردن
تصویر بیمه کردن
застраховувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بیمه کردن
تصویر بیمه کردن
застраховывать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بیمه کردن
تصویر بیمه کردن
বীমা করা
دیکشنری فارسی به بنگالی